روزی در مکانی به بحث نشسته بودیم و بر سر موضوع مردی و مردانگی گفتگو می کردیم ، یادتون هست که قدیما با یه تار سیبیل چه کارایی هم نمی کردند اما الان چی ...

خوب سرتونو درد نیارم هر کسی چیزی می گفت ناگهان چشمم به یکی از دوستانم افتاد واز او پرسیدم تو فکری اول انکار کرد ولی وقتی همه از او خواستیم که او حرفی بزند یهو بغضش ترکید و گفت کدوم مردی ، کدوم مردانگی ، تار سیبیل چیه آقا تموم شد ، پرسیدیم اتفاقی برات افتاده ، با حالت گریه گفت رفتم مغازه دادشم واز او خواستم برای وام دو میلیون من ضامن شود بی وجود نگذاشت ارباب رجوع از مغازه بیرون رود بهم گفت تو مال مردم خوری تو دزدی


یاری اندر کس نمی بینی یاران را چه شد    دوستی که آخر آمد دوست داران را چه شد